بر ساحل انظار - نقد و بررسی روایات تحریف در کتاب فصل الخطاب

پدیدآورمحمدباقر بهبودی

نشریهحوزه

شماره نشریه62

تاریخ انتشار1388/02/31

منبع مقاله

share 1251 بازدید
بر ساحل انظار - نقد و بررسی روایات تحریف در کتاب فصل الخطاب

محمد باقر بهبودی

دشمن پر زکینه و ترفند، هر روز، به حیلتی دست می زند تا صفوف به هم پیوسته مسلمانان را از هم بگسلد.
از آن جا که (قرآن) عمود اتحاد و اتفاق و یکدلی مسلمانان است، دشمن برآن بوده و هست که قلب اسلام و مسلمانی را نشانه رود و بر این باروی عظیم خلل وارد آورد. با این که فرهیختگان و قرآن مداران شیعه، مدام، به پیروی از سیره و روش ائمه اطهار(ع)، (قرآن) موجود ر، همان (قرآنی) می دانند که جبرئیل امین، به سوی رسول گرامی اسلام، محمّد مصطفی(ص) فرود آورده، امّا دسیسه بازان و جغدان شوم، با تمسک به نظری شاذ و مطرود و روایات دروغ، بنمایانند که شیعه، به تحریف قرآن باور دارد.
اینان با این حرکت شوم و نشر جزوه ها و مقالات از سوی قلم بمزدان، این مطلب سخیف را در کشورهای اسلامی و در گوناگون مراسمه، بویژه مراسم اتحاد آفرین حج، می پراکنند، تا هم به تفرقه دامن بزنند و شیعه را به انزوا بکشانند و هم، جوانان پرشور و انقلابی که مشتاق و طرفدار جدّی قرآن و عدالت و قسط قرآنی و دشمن آشتی ناپذیر امپریالیسم جهانی اند، از گرایش به انقلاب اسلامی، که پرچمدار عدالت قرآنی و خصم بی محابای امپریالیسم جهانی است، باز دارند.
از این روی، مجلّه حوزه که دعوت به اتحاد و اتفاق و یکدلی را سرلوحه کار خویش قرار داده است و مبارزه جدّی با غدّاره بندان جهانی و در رأس آن آمریکای فتنه انگیز ر، راه و رسم خویش، اینک تقریری از درسهای عالمانه استاد محقّق، محمد باقر بهبودی، حدیث شناس و قرآن پژوه معاصر را عرضه می دارد، به امید آن که در این هنگامه بزرگ، گامی به سوی اتحاد مسلمانان برداشته باشد.
(حوزه)

معنای تحریف:

کنار گذاردن، یا کنار کشیدن را تحریف گویند. حرف، یعنی حاشیه و کنار.

(ومن الناس من یعبد اللّه علی حرف فان اصابه خیر اطمأنَّ به...)1

و این یک، در اثر فلاکت و بدبختی، به صورت آزمون و آزمایشی ایمان می آورد و بر لب مرز کفر و ایمان، با نگرانی، خداوند رحمان را عبادت می کند. اگر خیر و نیکی نصیب او شد، به ایمان خود، دل می دهد...
کلمه، یا جمله ای که در معنای خاصی، یا برای افاده معنای معینی استعمال شده، از آن معنی ومحدوده و حصاری که دارد، خارج کنند و یا کنار بکشند، به گونه ای که کاربردش را از دست بدهد، تحریف شده است. قرآن، این گونه تحریف را به تورات، نسبت داده است و درباره انجیل، اصلاً بحثی ندارد; زیرا:
1 . اشکالات انجیل فراوان است، از این روی، قرآن آن را قابل طرح نمی داند.
2 . انجیل جنبه اخلاقی دارد و مسائل برهانی آن کم است.
این که به تورات پرداخته چون جنبه اخلاقی کم دارد و بیشتر احکام دارد و مسائل برهانی، مثل قرآن. بدین جهت، تحریف در آن زیاد انجام گرفته است. قرآن تعبیر می کند:

(... یحرفون الکلم من بعد مواضعه...)2

سخنان خدا را جا به جا می کنند، بعد از آن که جای هر سخنی را می شناسند.
اگر بخواهند در قرآن و یا کتاب دیگر، جای کلمه را عوض کنند، جمله به هم می ریزد. پس خود کلمه را جا به جا نمی کنند که مثل، فاعل را ببرند جای مفعول و یا مفعول را ببرند جای فاعل و...
اگر کسی بخواهد در قرآن و یا کتاب دیگری دستکاری کند، یا احکام را سوق بدهد به مکان مخصوصی، نیازی ندارد که جای کلمه را عوض کند، تا به هدفش پی ببرند به راحتی بتوانند، چهره اش را افشا کنند و با تطبیق نسخه وی با دیگر نسخه ه، تحریفش را آشکار سازند، بلکه از راه تفسیر، معنی، شأن نزول و... وارد می شود. کلمه و یا جمله را اگر از معنای خود خارج کند، شأن نزول را به گونه دیگری، غیر از آنچه که بوده، بگویید، به اهداف خود می رسد.

(یحرفون الکلم من بعد مواضعه)

پس از این که جای سخن خدا روشن شد که در مورد صدقات واجب: خمس، انفال و یا صدقات مستحبی و یا درباره خراج است، کلمات را جا به جا می کنند.
این نوع تحریف را قرآن، برای کتاب تورات و دیگر کتابهای آسمانی، به اثبات می رساند.
در بحث اعجاز، در این زمینه و جنبه تحریف، استناد می کنیم که چون این گرفتاریها بوده، قرآن، به صورتی نازل شده که کسی نتواند روی الفاظ دست ببرد، ترجمه اش را پخش کند: از عربی به سریانی و بر عکس، چنانکه چند بار این مطلب در مورد تورات به وقوع پیوسته است. از جمله در زمان بخت النصر (بنوکد نصر)، که در بابل قیام کرد و تورات را به طور کلی از بین برد، حتی یک نسخه از آن، به جای نگذارد. به مصر و فلسطین حمله ورشد، یهودیان و عالمان آنان را از دم تیغ گذراند، مراکز علمی آنان را نابود کرد و...
پس از این حادثه دهشتناک، یکی از علمای یهود، که قرآن از او به نام (عُزَیر) یاد می کند3 و یهودیان نام او را (عُزَیر) می دانند، ادعا کرد: تمام تورات را حفظ دارد. از این روی، یهودیان، دست به دامن او شدند که با بهره گیری از حافظه اش، تورات را دگربار بنگارد. وی چنین کرد. تورات را نگاشت و عرضه داشت.
پیامبر اکرم(ص)، با الهام از آیات قرآن، درباره پیروی امت اسلامی از یهود و نصارا در مورد اختلافهای مذهبی که مرتکب شده اند و فتنه هایی که ایجاد کرده اند و تحریفاتی که به کتابهای آسمانی خود روا داشته اند، می فرماید:

(... لتسلکن سنن من قبلکم حذوا النّعل بالنعل ولتأخذن بمثل احدهم ان شبرا فشبرو ان ذراعا فذراع وان باعا فباع حتی لو دخلوا حجر صب لدخلتم فیه.)4

امت اسلامی، پای جای پای یهود و نصارا می گذارد، وجب به وجب و ذراع به ذراع. حتی اگر پیشینیان، به سوراخ سوسماری داخل شده باشند، شما داخل خواهید شد.
شیعه و سنی، بالاتفاق، این مضمون را از رسول اکرم(ص) روایت کرده اند. در حدّ تواتر است. امت اسلامی، مثل امتهای سابق، دست به تحریف می زنند. تحریف به این معنی در قرآن نیز صورت می گیرد. (یحرفون الکلم من بعد مواضعه) کلمات را جا به جا می کنند.
چنین هم شد. تحریف به وقوع پیوست. اختلاف در تفسیر، معنی و شأن نزول، فراوان شد. هر فرقه ای برای تثبیت عقاید و افکار خویش، آیات را از معنای اصلی خود خارج کرد، شأن نزولها را دگرگون کرد و... اینک نمونه ای در این باب:

(وسیجنبها الاتقی الذی یوتی ما لَهُ یتزکیّ.)5

از آن آتش، کسی دور می ماند که پرهیز کارتر باشد.
می گویند: این آیه شریفه، درباره ابوبکر نازل شده است. زیرا اموال زیادی در اختیار پیامبر(ص) گذارد، تا آن حضرت در راه نشر اسلام و امور زندگی خویش، به مصرف برساند.

(ولسوف یرضی.)6

به زودی، از انفاق خود، راضی خواهد شد.
می گویند: درباره هموست که بعدها با رسیدن به مقام خلافت، نتیجه انفاق خود را دید و راضی شد.

(الا ابتغاء وجهِ ربّه الاعلی.)7

بلکه فقط خواهان رضایت پروردگار والایش باشد.
زیرا ابوبکر، از در اختیار گذاردن اموال خویش، فقط خواهان رضایت پروردگارش بوده است. از این روی، خدا او را راضی کرد و به خلافت رساندش.
آیه شریفه، نشان نمی دهد که در تاریخ نزول این سوره، که از سوره های نازل شده در اوان بعثت پیامبر(ص) می باشد، شخص خاصی مورد نظر باشد. از آن طرف، تاریخ نشان می دهد: پیامبر اسلام(ص) به هنگام هجرت، وقتی ابوبکر از آن حضرت می خواهد که سوار بر شتر وی شود، می فرماید:
(یا ابابکر ، تو می دانی که هر اشتری که نه از آن من باشد، من بر آن ننشینم.)
ابابکر می گوید:
از آن توست.
پیامبر می فرماید:
(نه، می باید که بدان بها که خریده باشی، باز من فروشی.)
ابابکر می گوید:
فروختم.8
اگر ما بتوانیم این مطلب را ثابت کنیم که ابابکر سرمایه دار بوده، حداکثر در این حدّ بوده که دستمایه ای داشته و به امر سوداگری می پرداخته، پارچه بر دوش می افکنده در کوچه های مکه می گردیده و می فروخته است. در حالی که پیامبر(ص)، با خانمی ثروتمند و سرمایه دار بزرگ حجاز، ازدواج می کند و آن بانوی بزرگ، چون فانی در رسول الله بوده، تمامی ثروت خود را در اختیار پیامبر(ص) می نهد، از این روی، نیازی نبوده که از ابابکر کمک مالی بگیرد. پس از هجرت هم، انصار پیمان بستند که از خانواده پیامبر(ص) حمایت کنند. از روزی که پیامبر(ص) وارد مدینه شد، هر روز برای دو نفر، بعدها برای هشت نفر، از خانه سعدبن عباده انصاری، به منزل پیامبر(ص) غذا حمل می شد. پس از جنگ بدر، پیامبر، کاملاً مستغنی شد. بعد از جنگ بنی نضیر، که سال چهارم اتفاق افتاد، کل اموال بنی نصیر، که در میان یهود، ثروتمندترین عشایر یهود بودند، در اختیار پیامبر قرار گرفت:

(ما افاء الله علی رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل ولارکاب).9

شما اسب و شتر نتاختید، جنگی نکردید که بخواهید در خمس این غنائم شرکت کنید. کل غنائم مال رسول الله است.
با این حال، نیازی نبوده که پیامبر برای اداره زندگی خود و یا نشر و تبلیغ اسلام، از ابابکر کمک بگیرد که گفته شود این آیات درباره اوست. غلات، باطنیه، جماعتی از ایرانیان شکست خورده از اسلام، برای این که کاربرد مذهب را خنثی کنند، قدم اول را در راه تحریف قرآن برداشتند. خواستند بدین وسیله، اُس و اساس ایمان مردم را از مردم بگیرند.

سخنی در باره چگونگی جمع آوری قرآن

راجع به این که قرآن چگونه جمع آوری شده، روایات بسیار وجود دارد. در برخی از آنه، درباره چگونگی جمع آوری قرآن، توسط علی(ع) مطالبی آمده که حکایتگر این است که قرآن وی، با دیگر قرآنه، تفاودت دارد.
تمام اینه، برای این است که سند اصلی را مخدوش کنند. وقتی سند اصلی مخدوش شد، پذیرفتیم کلمات قرآن عوض شده، حق، ناحق شده، دیگر قرآن نمی تواند در احکام، عقاید و... برای ما حجیت داشته باشد. از حجیت می افتد. این، همان چیزی است که دشمنان اسلام، در پی آنند.
شیعه و سنی نقل کرده اند که: جمع آوری قرآن، در زمان خلیفه اول و دوم صورت گرفت. برخی، این را مستمسک گرفته اند و گفته اند: (طبعاً باید قرآن بی خلل نباشد، چون اینان، عصمت نداشتند تسلط نداشتند و...) آیة اللّه خوئی، این سخن را نقد می کند. نقد ایشان، به شیوه صاحب کشف الغطاء است. در سندها ومتن حدیث، بحث نمی کند. ایشان می نویسد:
(این که پیامبر(ص) می فرماید: (انی تارک فیکم الثقلین) این کتاب باید چیزی باشد که حجیت داشته باشد. اگر کتابی در دسترس نیست و جمع آوری نشده و هر آیه اش، امکان عوض و بدل شدن دارد، پیامبر(ص) چه ادعایی دارد که کتاب خدا را در میان شما گذاشتم!)10
احادیث، فی حد نفسه، متناقضند. چه کسی قرآن را جمع آوری کرد؟ ابابکر، عمر، عثمان؟
عده ای گفته اند: کسانی که قرآن را جمع آوری کرده اند، لیاقت نداشته اند. عبداللّه بن مسعود می گوید:
(چرا مرا در نوشتن مصحف [که شش نسخه نوشته شد و به شهرهای مختلف فرستاده شد] شریک نکردند. باوجود این که می دانستند من قرآن را از دست پیامبر(ص) گرفتم. من به کتاب خدا داناترم.)11
گفته شده مصحف ایشان، با سایر مصحفها تفاوت داشته است.
واضح است که این اختلافه، اطمینان انسان را ازا ین که قرآن درست جمع آوری شده باشد، سلب می کنند. دستهای مرموز، این گونه احادیث را بین مسلمانان می پراکندند، تا اعتماد و اطمینان مسلمانان را به قرآن از بین ببرند.
وقتی که یک مذهب جدید و آیین نو، پدید می آید، عده ای مخلصانه در جمع آوری پیامهای آن می کوشند. تا پیامبر(ص)حیات داشت، اصرار می کرد که سوره های قرآن را نمازگزاران در نمازهای یومیّه خود تلاوت کنند. در حدیث آمده است:
(معاذبن جبل در محل خود، نماز می گزارد. شروع کرد به خواندن سوره بقره. جوانی از سرکار آمد و خسته، به وی اقتداء کرد، هر چه ایستاد، دید نماز معاذ تمام نشد. از معاذ، به خاطر این نماز طولانی، نزد پیامبر(ص) شکایت کرد.
پیامبر(ص)، معاذ را خواست و به وی فرمود: می خواهید مردم را به فتنه افکنید؟)12
یا در تاریخ آمده است:
(عمر، به سختی سوره بقره را حفظ می کند. در طی دوازده سال. وقتی که سوره بقره را می تواند به حفظ بخواند، به شکرانه این نعمت، شتر می کشد)13
سوره ها مرتب و منظم بوده، امّا نه به صورت یک دفتر مجز، انواع و اقسام یادداشت وجود داشته است. هر کسی برای خویشتن قرآنی داشته است. مسلمانان سعی داشته اند که قرآن را حفظ کنند. بسیاری قرآن را حفظ بودند. در مورد جمع آوری قرآن، اگر بخواهیم در برابر سند و متن، خاضع باشیم، ناگزیر باید تحریف قرآن را بپذیریم، همان طور که محدث نوری قبول کرده و دیگران. اهل سنّت هم، این موضع گیری را مثل یک پتک کوبیده بر سر شیعه. برخی از شیعیان این حرفها را مطرح کرده اند و در واقع، کارشان جنبه سیاسی دارد که بعد از رحلت پیامبر(ص)، عده ای برای این که اهل بیت را از صحنه اجتماع کنار بزنند و نگذارند آنان در مسائل سیاسی نقش ایفا کنند، دست به تحریف قرآن زدند. اینان، توجه ندارند که با این کار، قرآن را از حجیت می اندازند و اهل بیت را تضعیف می کنند. توجه ندارند این جور حرفه، تیشه به ریشه است.
احادیث جمع آوری قرآن، در کیفیت جمع آوری، با هم مغایرند و نمی شود به آنها اعتماد کرد و بر اساس آنها نظر داد.
یک مسأله وجود دارد و آن این که: اگر بپذیریم، قرآن، در زمان خلفاء جمع آوری شده، باید تحریف را بپذیریم. زیرا آنان معلوماتی نداشتند. اعتراف می کنند:
(م، در بازار، مشغول معامله بودیم و حدیث پیامبر را نمی شنیدیم.)
چون افراد نا آشنای به عمق مذهب، قرآن را گرد آورده اند، امکان تحریف، وجود دارد، زیرا امکان بیان مثل قرآن نیست. زیاد نکرده اند، ولی کم کرده اند.
در حدیث آمده: نام هفتاد نفر، یا هفت نفر، از سران قریش، که در قرآن، از آنان به بدی یاد شده، از قرآن حذف شده و تنها ابولهب مانده، چون عموی پیامبر بوده است.
تسلیم در برابر آنچه روی کاغذ آمد، بدون توجه به خراب کاریها و دستهای مرموز، ما را ناگزیر می کند که تحریف را بپذیریم. عمر می گوید: درباره رجم، آیه ای داشتیم، ما آن را می خواندیم و بدان عمل می کردیم. اکنون آن آیه را در قرآن نمی بینم: بیم آن دارم که با گذشت زمان کسی بگوید: حکم رجم را در کتاب خدا نمی بینم، پس گمراه شود.
(لقد خشیت ان یطول بالناس زمان، حتی یقول قائل: ما اجد الرجم فی کتاب اللّه، فیضلّوا بترک فریضة من فرائض اللّه الا وانّ الرجم حق اذا

اُحصِنَ الرّجُلُ وقامت البیّنة اَو کان حمل او اعتراف وقد قرأتها (الشیخ والشیخیه اذا زینا فارجمعوها البتة) رجم رسول الله و رجمنا بعده).14

در این صورت، می شویم مثل حشویه. آنان که هر حدیث و داستانی را باور می کنند، از این روی، قائل به تحریف قرآن هستند. در مورد جمع آوری قرآن توسط علی(ع) و تفاوت آن با قرآن موجود و... یکسری احادیث وجود دارد که در فصل الخطاب به تفصل آمده و مرحوم مجلسی در جلد 92 [89، چاپ بیروت] بحار، حدود 28 صفحه را به این موضوع اختصاص می دهد.
حدیث اول که روی آن خیلی تکیه می شود و غیر از کتاب سُلیم بن قیس، سندی ندارد، چنین است:

(فلما رای غدرهم وقلة وقائهم له لزم بیته واقبل علی القرآن یولفه ویجمعه، فلم یخرج من بیته حتی جمعه و کان فی الصحف والشطاظ والاٌسیار والرقاع. فلما جمعه کله و کتبه بیده، تنزیله و تأویله والناسخ منه والمنسوخ، بعث الیه ابوبکر أن اخرج فبایع فبعث الیه علی، علیه السلام، انی لمشغول وقد آلیت علی نفسی یمیناً ان لا اٌرتدی رادءاً الاّ لصلوة حتی اؤلف القرآن و اٌجمعه.

فسکتوا عنه ایام، فجمعه فی ثوب واحد وختمه، ثم خرج الی الناس وهم مجتمعون مع أبی بکر فی مسجد رسول اللّه، صلّی الله علیه وآله، فنادی علی، علیه السلام، بأعلی صوته: ایها الناس! انی لم أزل منه قبض رسول اللّه، صلّی اللّه علیه وآله، مشغولاً بغسله، ثم بالقرآن حتی جمعته کله فی هذا الثوب الواحد، فلم ینزل اللّه علی رسول اللّه، صلی اللّه علیه وآله، آیة الا وقد جمعتها ولیست منه آیة الا وقد أقرأنیها رسول اللّه وعلمنی تأویلها.

ثم قال لهم علی، علیه السلام: لئلا یقولوا غداً انا کنا عن هذا غافلین، ثم قال لهم علی، علیه السلام: لاتقولوا یوم القیامة انی لم أدعکم امی نصرتی ولم أذکرکم حقی ولم أدعکم الی کتاب اللّه من فاتحته الی خاتمته .)15

علی(ع) چون حیله گری و بی وفایی آنان را دید، خانه نشینی را برگزید و به گردآوری و ترتیب قرآن پرداخت. از خانه خارج نشد، تا این که از کار جمع آوری خلاصی یافت. قرآنی که در اوراق و پراکنده و پاره و پاره بود. وقتی همه آن ر، اعم از آنچه نازل شده بود و آنچه قابل تأویل بود و ناسخ و منسوخ ر، جمع آوری کرد و به دست خویش نوشت، ابوبکر، کسی را فرستاد که به علی(ع) بگوید: بیرون آی و بیعت کن. علی(ع) در جواب گفت: من مشغولم و با خود، سوگند یاد کرده ام که عبا به دوش نیفکنم، جز برای نماز، تا قرآن راجمع آوری و مرتب کنم.
چند روزی قضیه را ساکت گذاردند. علی(ع) هم، قرآن را در یک پارچه جمع آوری کرد و آن را مهر کرد از خانه خارج شد و به سوی مردم رفت. مردم با ابوبکر، در مسجد رسول اللّه، گرد آمده بودند. علی(ع) وقتی به میان جمع رسید، فریاد برآورد: ای مردم! من زمانی که پیامبر(ص) رحلت نمود، مشغول به غسل وی شدم و پس از آن، به گرد آوری قرآن. اینک همه آن را در پارچه ای جمع کرده ام. بدانید، خداوند هر آیه ای بر پیامبر(ص) نازل کرده در این مجموعه وجود دارد. تمامی آیات را پیامبر(ص) برای من خوانده و تأویل آن را به من آموخته است.
سپس فرمود: این کار را کردم تا فردا نگویید ما از قرآن بی خبر بودیم.
بعد فرمود: روز قیامت نگویید که من شما را به یاری خویش فرا نخواندم و حق خویش را برای شما بیان نکردم و شما را به اول تا آخر قرآن دعوت نکردم.
عمر به آن حضرت گفت:
(ما اٌغنانا بما معنا من القرآن عما تدعو الیه.)16
آنچه از قرآن پیش ماست، ما را کفایت می کند و احتیاج به آنچه ما را دعوت می کنی، نداریم.
مدتها بعد فکر کردند که مباد، روزی حکومت به دست علی(ع) بیفتد و وی، قرآنی که جمع آوری کرده نشر بدهد و نقشه آنان آشکار شود. به این نتیجه رسیدند که هر طور شده قرآنی که در اختیار علی(ع) است، از وی بگیرند. بدین منظور، به آن حضرت مراجعه کردند و مجموعه ای که گردآورده بود، از وی طلبیدند.
آن حضرت در جواب فرمود:

(هیهات لیس الی ذلک من سبیل انما جئت به الی ابی بکر لتقوم الحجة علیکم ولاتقولوا یوم القیمة انّا کنّا عن هذا غافلین او تقولوا ما جئتنا به. فان القرآن، الذی عندی، لایمسّه الاّ المطهرون والأوصیاء من ولدی).

هیهات! راهی به آن نیست. آن را نزد ابی بکر آوردم، تا حجت بر شما استوار گردد و روز قیامت، نگویید: ما از این غافل بودیم، یا بگویید: آن را نزد ما نیاوردی.
قرآن، نزد من است، جز دست پاکان و اوصیاء از اولاد من، دست کسی به آن نمی رسد.
عمر گفت:
(هل وقت لاظهاره معلوم؟)
آیا وقت معلومی بر اظهار آن هست.
علی(ع) (نعم، اذا قام القائم من ولدی.)17
بله، هرگاه قائم از اولاد من قیام نماید.
نادرستی این روایت واضح است. چطور می شود قرآنی که برای عمل به آن نازل شده، تا ظهور مهدی مخفی بماند و مردمان از آن محروم باشند.
بر فرض، علی(ع)، در دوران حاکمیت خلفای سه گانه، محدودیت داشت و نمی توانست حقایق را ابراز کند و برای مردم بازگوید، در زمان حکومت خود چطور؟
او، که آن همه روی اجرای دستورات اسلام و بازگویی حقایق حساس بود و تلاش می کرد، چطور حاضر نشد بزرگترین حقیقت را که همان قرآن اصلی و واقعی باشد، برای مردم باز گوید و آنان را با قرآن اصلی آشنا کند؟ اگر گفته شود، در زمان حکومت خویش هم، به خاطر جوّ نامناسب ومساعد نبودن اوضاع و احوال، نمی توانست دست به روشنگری بزند و حقایق را روشن کند و قرآن واقعی را بنمایاند، می گوییم: برای یاران و شیعیان خاص چرا نگفت؟
کتاب سُلیم بن قیس، مخدوش است. حرف درست هم دارد، ولی حرفهای نادرستش، بیشتر است. از آغاز شهرت کتاب، عده ای از صاحب نظران و اهل دقت، روی آن انگشت گذاردند و گفتند: این کتاب، جعلی است. از جمله ابن غضائری می گوید:
کتاب، حرفهای دروغ، مطالب غیر واقعی و به دور از واقعیتهای تاریخی بسیار دارد. از جمله: در این کتاب، مطلب سخیفی را درج شده و آن این که ائمه(ع) سیزده نفرند!
همچنین آمده که محمدبن ابوبکر، پدرش را هنگام مرگ، موعظه می کرده، در حالی که محمّد در هنگام فوت پدر، سه سال بیش نداشته است:
(قال ابان: قال سُلَیم: فحدَّثت بحدیث ابن غنم هذاکلّه محمد بن ابی بکر فقال: اکتم عَلیَّ وأشهد انَّ ابی عند موته قال مثل مقالتهم. فقالت عائشة: (ان ابی لَیَهجُر.)
قال محمد: فلقیت عبدالله بن عمر فحدَّثته بما قال أبی عند موته.
فقال: اکتم عَلیَّ فواللّه لقد قال أبی مثل مقالة ابیک مازاد ولانقص...
قال سُلَیم: فقلت لعبد الرحمن بن غنم: مات معاذ بالطاعون، فبم مات ابو عُبَیدة بن الجَرّاج؟
قال بالدُّبَیلَة.
فلقیت محمدبن ابی بکر فقلت: هل شهد موت ابیک غیر اخیک عبد الرحمن و عائشة و عمر؟ وهل سمعوا منه ما سَمِعت؟
قال: سمعوا منه طرفاً فبکوا وقالوا: تهْجر، فاما کل ما سمعتُ انا فلا.
قلت: والذی سمعوا منه ما هو؟
قال: دعا بالوَیل والثبور. فقال له عمر، یا خلیفة رسول الله! مالک تدعو بالویل والثبور؟
قال: هذا محمد وعلی یبشّر انی بالنار. بیده الصحیفة التی تعاهدنا علیها فی الکعبه...
فقلت له، لما خَلَوتُ به: یا أبَه قل: لا اله الاّ اللّه.
قال: لا أقولها ابدا ولا أقدر علیها حتی ادخل التابوت... أیصق خَدِّی بالأرض فألصَقتُ خدّه بالأرض فما زال یدعو بالویل والثبور حتی غَمَّضته...)19
ابان، از سُلیم نقل می کند: بعد همه این حدیث ابن غنم را به محمدبن ابوبکر نقل کردم.
وی گفت: این حدیث را نزد من پنهان کن. من خودم حاضر بودم که پدرم ابوبکر، این سخنان را وقت مرگش می گفت: عایشه پس از شنیدن این کلمات گفت: پدرم هذیان می گوید.
محمدبن ابوبکر گفت: بعد، عبداللّه پسر عمر را ملاقات کردیم. سخنانی که پدرم هنگام مرگ گفته بود، برای وی نقل کردم.
او گفت: برایم پنهان کن. قسم به خدا پدرم [عمر] مثل سخنان پدرت، بدون کم و زیاد می گفت.
سُلیم می گوید: به ابن غنم گفتم: معاذ با طاعون از دنیا رفت، ابوعبید بن جراح، با چه مرضی مرد؟ گفت: با (دُبَیلَه).
بعد محمدبن ابوبکر راملاقات کردم، از وی پرسیدم: آیا در هنگام مرگ پدرت، جز برادرت عبدالرحمن و عائشه و عمر، دیگری نیز حضور داشت؟ و آنچه تو از پدرت شنیدی، آنان هم شنیدند؟
گفت: اینان، از پدرم چیز عجیبی شنیدند و گریه کردند و گفتند: هذیان می گوید:
ولی من، هر چه شنیدم، چیزی نگفتم.
گفتم: آنچه آنان از پدرت شنیدند، چه بود؟
گفت: می گفتند: ابوبکر وای و ویل می گفت. در آن حال عمر به او گفت: ای خلیفه رسول اللّه، برای تو چه پیش آمده که وای و ویل سر داده ای.
ابوبکر گفت: این محمد و علی اند که مرا به آتش مژده می دهند. در دست پیامبر(ص) همان نوشته ای است که در کعبه پیمان بستیم...
محمد بن ابوبکر می گوید: چون اتاق خلوت شد، به وی گفتم: ای پدر! بگو: لا اله الاّ اللّه.
گفت: ابدا آن را نخواهم گفت، بلکه قدرت ندارم آن را بگویم. تا داخل تابوت شوم... صورتم را به زمین بچسبان. من صورتش را به زمین چسباندم، و او، دائماً وای و ویل می گفت: تا چشمانش را فرو بست.
در این داستان، صحنه گردان اصلی، محمدبن ابوبکر است. در حالی که وی، به هنگام فوت ابوبکر، کودکی بوده سه ساله!
مادرش، اسماء بنت ابی عمیس، همسر جعفر بن ابی طالب بوده که بعد از جنگ موته و به شهادت رسیدن جعفر، به ازدواج ابوبکر در می آید. در حجةالوداع، محمّد چشم به دنیا می گشاید. یکی دو ماه بعد، پیامبر(ص) رحلت می کند و ابوبکر به حکومت می رسد و سه سال مدت حکومتش طول می کشد. پس، محمد، فرزند وی، سه ساله بوده که ابوبکر از دنیا می رود.
طریق کتاب، به ابان بن أبی عیّاش منتهی می شود که هم شیعه و هم سنی وی را تضعیف کرده اند.
ابن غضائری می گوید:
(تابعی، روی عن أنس بن مالک و روی عن علیّ بن الحسین، علیه السلام. ضعیفٌ لایُلتفت الیه وینسب اصحابُنا وضع کتاب سلیم بن قیس الیه.)20
احمد بن حنبل درباره ابان بن ابی عیّاش می گوید:
(متروک الحدیث. ترک الناس حدیثه منذ دهر من الدهر.)21
امّا سُلَیم وجود داشته یا خیر، می گویند: وجود داشته است. من در کتاب ابن عقده دیدم که سُلَیم، حدیث روایت می کند. در غیر این کتاب، نام سُلَیم به ندرت دیده می شود. در یکی دو روایت که خارج از این کتاب، نام سُلَیم آمده، روایت مخدوش است.
کتابی که به نام سُلَیم جعل شده و بارهای بار به چاپ رسیده و اکنون نیز دائر و سائر است، خطبه ای دارد که از آن می توان بی اعتباری کتاب را به خوبی فهمید:
(عمربن اذینه، [که از بزرگان بوده و ده سال آخر عمرش را پنهان از مأموران حکومتی مهدی عباسی می زیسته] می گوید: ابان بن ابی عیّاش، در آخر عمر، با من برخورد کرد و گفت: سرّی دارم که می خواهم با تو در میان بگذارم: سُلیم بن قیس هلالی در روزگار حکمرانی حجاج فرار کرده و به قبیله بنی قیس، پناه آورده بود. در خانه ما زندگی می کرد. من در آن روزگار ده ـ یازده سال سن داشتم. پیرمردی بود نورانی. مدتی به صورت گمنام در خانه ما بود که به احتضار افتاد. در آن حال، رو به من کرد و گفت: اینک می خواهم سرّی را با تو در میان بگذارم: من، کتابی دارم که مطالبش را بزرگان صدر اسلام تأیید کرده اند. این کتاب، درباره جابه جایی خلافت است. تاکنون جرأت نکرده ام آن را پخش کنم. اینک که در این حالم و فکر می کنم به زودی از دنیا می روم، این کتاب را به تو می سپارم تا بعد منتشر کنی. نسخه اصلی کتاب سُلیم در دست من است و من، آن را پاکنویس نکرده ام جرأت هم نکرده ام پخش کنم. من کتاب را به تو می سپارم تا پخش کنی.)
بالآخره عمر بن اذینه کتاب را پخش می کند. خطبه کتاب هم، نوشته اوست.
در این کتاب ادعا شده: علی(ع) قرآنی را که جمع آوری کرده بود، عرضه کرد، ولی نپذیرفتند. در قرآن علی(ع)، اول ناسخ، سپس منسوخ، عام، سپس مخصص، مطلق، سپس مقید آمده و تنظیم آن، بر اساس نزول آیات، صورت گرفته است.
در این گونه تنظیم، ارتباط مطالب کاملاً قطع می شود. مثلاً درباره (صوم) آیه ای نازل شده و چهار سال بعد، آیه دیگر. در این بین و درگیر ودار جنگ، هزاران مسأله دیگر مطرح شده است. اگر آیات به ترتیب نزول، ثبت شود، از هم بیگانه اند و شیرازه مطلب از هم می گسلد. در متن قرآن، مواردی را داریم که این حدیث را تأیید می کنند که پیامبر گرامی اسلام(ص)، هر آیه ای که نازل می شد، می فرمود در فلان سوره، فلان جا بگذارید.
این سخن، که علی(ع) قرآنی را گردآوری کرد و عرضه کرد و نپذیرفتند، غیر از کتاب سُلیم سندی ندارد وانگهی، علی(ع)، چه نیازی به جمع آوری قرآن دارد؟ امام صادق(ع) قرآن راگردآوری نکرده، ولی می تواند بگوید: کدام نسخه صحیح است و کدام نسخه، ناصحیح. علی(ع) هم می تواند همین کار را بکند و روی صحت و یا عدم صحت نسخه ای انگشت بگذارد و اظهار نظر کند.
قرآن، در روزگار پیامبر(ص) گردآوری شد. همه ابعاد و زوایای آن، در زمان آن بزرگوار، مشخص بود. در یک دفتر جمع آوری نشده بود، ولی سوره ها و جای آنه، کاملاً مشخص بود.
در روزگار ابابکر، همه سوره ه، در دفتری گردآوری شدند. قاریان و صحابه، حاضر و ناظر بودند. حتی روی کم و زیاد شدن (واو)، حساسیت نشان می دادند و بر می آشفتند. نقل کرده اند:
(ان عمر بن خطاب قرأ: (والسابقون الاولون من المهاجرین والانصار الذین اتبعوهم باحسان) [توبه/001] فرفع (الانصار) ولم یدخل (واو) العطف علی (الذین) فقال له زیدبن ثابت: (والذین اتبعوهم باحسان) فقال عمر: (الذین اتبعوهم باحسان) فقال زید: امیرالمؤمنین: اعلم. فقال عمر: ایتونی بابی بن کعب، فساله عن ذلک، فقال: (والذین اتبعوهم باحسان) فجعل کل واحد منهما یشیر الی أنف صاحبه باصبعه. فقال ابی: واللّه أقرأ فیها رسول اللّه(ص) وأنت تتبع الخبط. فقال عمر: فنعم إذن فنعم إذن.)22
عمر، آیه شریفه 001 سوره توبه را چنین می خواند:

(والسابقون الاولون من المهاجرین والانصارُ الذین اتبعوهم باحسان).

به رفع (الانصار) واو عطف را بر (الذین) داخل نمی کرد.
زید بن ثابت بروی اعتراض کرد و گفت: (والذین اتّبعوهم باحسان) درست است.
[یعنی پیش از (الذین) (واو) باید آورده شود و (الانصار) به جر خوانده شود نه به رفع] عمر، نظر زید را نپذیرفت و آیه را دگربار به همان سبک خواند.
عمر گفت: ابیّ بن کعب را به داوری بخوانیم. ابی بن کعب آمد و از او در این باره سؤال شد.
وی، خواند: (والذین اتبعوهم باحسان.) بحث و مشاجره بالا گرفت، به گونه ای که هر کدام، با انگشت به دماغ دیگری اشاره می کرد.
سرانجام، ابیّ بن کعب، خطاب به عمر، می گوید: به خدا سوگند، که پیامبر(ص) این گونه به من آموخت و تو در آن وقت، گندم می فروختی!
عمر گفت: بلی، بلی چنین است.
همه صحابه، قرآن موجود را پذیرفتند. ائمه اطهار(ع) قرآن موجود را پذیرفتند و همچنین مسلمانان. قرآن، معجزه است، تنها معجزه پیامبر(ص).
محدث نوری و آنان که به تحریف قائل شده اند، متأسفانه دقت نکرده اند که اگر به این قرآن، خدشه وارد شود، چه چیز برای مسلمانان باقی می ماند.
اینان، دقت نکرده اند که این احادیث تحریف، در قرن سوم، توسط کسانی که می خواستند قدرت را در دست بگیرند، مطرح شد.
اگر قرآن را علی(ع) جمع آوری کرده، آن هم کامل و بدون نقص، چرا پس از آن که عرضه کرد و از او نپذیرفتند، دیگر هیچ گاه، حتی برای نزدیک ترین، و مخلص ترین یاران مطرح نکرد و به آنان نگفت: شما بدانید که این قرآن کمبود دارد، قرآن کامل در نزد من است؟ چرا در دوران حکومت که برای اقامه و انجام (معروف) از جان مایه می گذارد، در اقامه معروفی به این مهمّی و بزرگی، سخنی نگفت و تلاشی نکرد. چرا جلوی قرآن تحریف شده و واژگونه را نگرفت. او، که برای برگرداندن اموال بیت المال، آن همه تلاش، می کند و برای اجرای احکام اسلام، شب و روز آرام و قرار ندارد، چطور از اقامه بزرگترین و اصلی ترین و اساسی ترین (معروف) سرباز زد و هیچ گاه نگفت که آیاتی از این قرآن، جا افتاده و در آن درج نشده و... قرآنی که از دسترس به دور بماند، به چه دردی می خورد؟ چه حجیتی دارد؟ به جز از حجیت انداختن قرآنی که در دسترس مردم است!
تمام این حرفها را ساختند و پرداختند و نشر دادند برای این که بگویند: علی(ع) با ابوبکر بیعت نکرده، چون در حال جمع آوری قرآن بوده است و از خانه بیرون نیامده تا این کار را به پایان برساند. بعد هم که بیعت کرده به زور بوده است. خانه اش را آتش زدند، ریسمان به گردنش افکندند، کشان کشان به سوی مسجد بردندش و دستش را به زور به دست ابوبکر قرار دادند و...
در حالی که تا حضرت رهرا(س) زنده بوده، به خاطر حشمت آن حضرت، کسی متعرض علی(ع) نشد که یقه او را بگیرد: بیعت کن. پس از وفات حضرت زهرا(ع)، تاریخ طبری و غیر آن نشان می دهد که علی(ع) را قانع کردند که فتنه ها شروع شده و در هر گوشه کسی شورش کرده و ادعای پیامبری می کند. اسلام فقط در شهر مدینه است. مردم جرأت نمی کنند به جنگ بروند. خلیفه مردد است و خوف این را دارد که اگر مردم را بسیج کند و به جنگ شورشیان ببرد، بنی هاشم شورش کند و خلافت را از او بگیرد. اگر تو بیعت کنی، خلیفه، مردم را به خیال آسوده بسیج خواهد کرد و به سرکوبی شورشیان خواهد پرداخت.
علی(ع) گفت: به تنهایی می آیم. پس از آن که مسائلی بین او و ابوبکرمطرح شد، و دستش را به دست ابوبکر زد و بیعت کرد.
در این ج، این سؤال پیش می آید: در این صورت، مراجعه امام باقر و امام صادق(ع)، به کتاب علی(ع)، که در روایات آمده، چگونه توجیه می شود.
آن کتاب، انشای رسول خدا(ص) و املای حضرت علی(ع) است که گاهی از آن به نام (جفر) یاد می شود. جفر، به ضخامت ران شتر گفته می شود. چون کتابها در زمان امام صادق(ع) به صورت طومار بوده و لوله می شده است. نقل شده امام صادق(ع)، سبدی را خواست و نشان داد که حکم خدا این است و آن مجموعه، همان طور که عرض شد، قرآن نبوده است.
حدیث دوّمی که محدث نوری درباره گردآوری قرآن، توسط علی(ع) به آن استناد می جوید،عبارت است از:
(جعفر بن احمد، عن عبدالکریم بن عبدالرحیم، عن محمد بن علی القرشی، عن محمد بن الفضیل، عن الثمالیّ، عن ابی جعفر(ع) قال:
ما احد من هذه الاُمّة جمع القرآن، الا وصی محمّد، صلّی اللّه علیه وآله.)23
هیچ کس از این امت، نتوانست قرآن ر، همان طور که جبرئیل بر محمد(ص) فرودآورد، گردآورد، مگر وصی محمّد(ص).
وی، این روایت را از تفسیر علی بن ابراهیم نقل می کند. علامه مجلسی نیز این روایت را نقل کرده است. علامه مجلسی، چنین پنداشته که تمامی این تفسیر از آن علی ابراهیم است که با توجه به قرائن و شواهدی که در دست داریم، چنین نیست و همه این تفسیر، که به نام علی بن ابراهیم، مشهور شده از او نیست. شیخ آقا بزرگ تهرانی نیز به این نکته اشاره می کند، ولی قاطعانه نمی گوید که از آن چه کسی است.
راوی، در ابتدای کتاب، سندی نمی دهد، ولی حدود اول سوره حمد، سند را به دست می دهد. کسی که کتاب را روایت می کند، می گوید: حدثنی ابوالفضل عن فلان... معلوم می شود، راوی، فرد دیگری است، غیر از ابوالفضل العباس بن محمدبن قاسم بن حمزه بن موسی بن جعفر(ع)، شاگرد علی بن ابراهیم.
من تمام اسناد را وارسی کرده ام. علی بن سهل قزوینی، علی بن ابی حاتم، تمام اسانیدی که نام برده شده، با اساتید وی از نظر طبقه تطبیق می کند.
من احتمال می دهم: علی بن حاتم، کتاب تفسیر قمی را و ابوعبد الله برقی را و حدود 7 ـ 8 تفسیر را در یک ج، با کمال امانت گردآورده است. با کمال امانت، تفسیر علی بن ابراهیم را می آورد، بعد می پردازد به تفسیر ابی الجارود.
در سندهایی که عرضه می کند، مشخص می شود مطلب از کدام تفسیر است. هرگاه از احمد بن محمد بن سعید بن عقدة الحافظ سند را بالا می برد، تا به کثیربن عیاش عن ابی جارود، عن ابی جعفر امام باقر(ع)، معلوم می شود که از تفسیر ابی الجارود، نقل می کند. پس هرگاه سند را نام می برد، معلوم می شود که از علی بن ابراهیم است یا نه.
در روایت فوق، از جعفربن احمد نام می برد. وی نمی تواند از مشایخ علی بن ابراهیم باشد. وی نقل می کند از: عبدالکریم عن عبدالرحیم، این دو ناشناخته اند. عن محمد بن علی القرشی. لقب وی، ابوسمینه است. وی، غالی است و حدیث تراش! کتاب جعل می کند. مثل ابلیس شهرت دارد میان اهل رجال. فضل بن شاذان درباره وی می گوید:
(این مرد، به قدری کتاب جعل کرده که من می خواستم در نمازها نفرینش کنم).
همو می گوید:
(وی، از مشهورترین رسوا شده هاست که همه می دانند دروغ می گوید.)24
* حدیث سومی که محدث نوری درباره گردآوری قرآن، توسط علی(ع) به آن استناد می جوید، عبارت است از:
(الیقطینیُّ، عن ابن عبد الحمید، قال: دخلت علی اٌبی عبداللّه(ع)، فاخرج الیّ مصحف، قال: فتصفّحته فوقع بصری علی موضع فیه فاذا فیه مکتوب: (هذه جهنّم الّتی کنتما بها تکذِّبان فاصلیا فیها لاتموتان فیها ولاتحییان.) یعنی الاولین.)25
ابن عبدالحمید می گوید: بر امام صادق(ع) وارد شدم. آن حضرت قرآنی را به من نشان داد. من قرآن را ورق زدم، چشمم به محلی افتاد که نوشته بود: (اینک این همان جهنمی است که دروغش می پنداشتید. شما دو نفر [یعنی خلیفه اول و دوم] نه دارای زندگی عادی هستید که بخورید و بیاشامید و نه خاکستر می شوید و می میرید که از شر آتش رهایی یابید.
اصل آیه شریفه چنین است:

(هذه جهنم التی کنتم توعدون اصلوها الیوم بما کنتم تکفرون.)26

اینک، این همان جهنمی است که شما را به عذاب آن تهدید می کردند. امروز، در تفت آن بسوزید، از آن رو که به آیات ما کافر شده اید.
قرآن، می فرماید: کل کفاری راکه منکر قیامت و حشر و نشر و عذابند، به جهنم می اندازیم و می گوییم: این همان آشتی است که شما گفتید: نیست.
مشاهده می کنید که این تحریف گر، ضمیر جمع را که خطاب به کل مشرکان و کافران است منحصر می کند به خلیفه اول و دوم.
امّا کتاب قرب الاسناد که این حدیث از آن جا نقل شده، کتابی است ناشناخته و معلوم نیست از آن حمیری پدر است یا پسر.
علامه مجلسی، درباره این کتاب می نویسد:
(کتاب قرب الاسناد، از اصول معتبر و مشهور است. من نسخه خود را از یک نسخه قدیمی رونویس کرده ام و آن نسخه قدیمی، از روی نسخه ابن ادریس رونویس شده بود. ابن ادریس در نسخه خود نوشته بود: (من این نسخه را از روی نسخه ای رونویس کرده ام که هم غلط فراوان داشت و هم مشوش بود. من نسخه خود را تصحیح نکردم که مباد، احادیث را دگرگون کرده باشم.)27
این اعتراف مجلسی می رساند که نسخه های کتاب قرب الاسناد، در همه ادوار تاریخ، نادر و کمیاب بوده است و در اثر متروک بودن، حتی ابن ادریس، موفق نشده که یک نسخه سالم پیدا کند و نسخه خود را تصحیح کند. به همین ترتیب، نسخه برادران و نیز علامه مجلسی، نسخه سالمی پیدا نکرده اند که آن نسخه را مأخذ خود قرار دهند و به ناچار، همان نسخه مغلوط و مضطرب را نسخه برداری کرده اند.
قرائن موجود، نشان می دهد که این کتاب، باید تألیف عبداللّه بن جعفر حمیری باشد، به روایت ابوغالب زراری. ولی علامه مجلسی در فصل اول (ج1/7) می نویسد:
(و کتاب قرب الاسناد للشیخ الجلیل الثقه ابی جعفر محمد بن عبداللّه بن جعفر ابی الحسین بن جامع بن مالک الحمیری القمّی. وظنّی ان الکتاب لوالده وهو راوله، کما صرّح به النجّاشیّ وان کان الکتاب له کما صرح به ابن ادریس رحمة اللّه، فالوالد متوسط بینه وبین ما اوردناه من الاسانید کتابه).28
بنابراین، معلوم می شود که نسخه های کتاب مزبور، تا آن حد متروک بوده است که در شناخت مولف نیز، اهل تحقیق، دچار تردید شده اند و نتوانسته اند نظر قطعی خود را بیان کنند.
امّا سند حدیث: یقطینی، منظور محمد بن عیسی بن عبید یقطینی است. وی، جزء غلات است. عبدالحمید که معلوم نیست سالم بن عبد الحمید است یا محمدبن عبدالحمید. هر کدام باشند آدمهای خوبی هستند. محمد بن عبدالحمید از اصحاب امام موسی بن جعفر است. بعید است عهد امام صادق را هم درک کرده باشد.
آنچه مهم است یقطینی جزء غلات است. نجاشی و دیگران تصریح می کنند که جزء خرابکاران است. یقطینی و امثال او بر این عقیده اند:
(امام را که شناختی، بقیه را کنار بگذار. اگر نماز نخواندی و روزه نگرفتی، هر جرم و گناهی که مرتکب شدی اشکال ندارد. روز قیامت، هر چه مؤمنان گناه دارند، به کافران می دهند و کارهای خوب کافران را می دهند به مؤمنان. همه کافران و همه سنیان، بار گناه شیعیان را می کشند!)
روشن شد که این غالیان، چه هدفی را دنبال می کرده اند. این که از تحریف قرآن سخن می گویند و به نام امام صادق(ع) در میان شیعیان می پراکنند، می خواهند قرآن را از اعتبار بیندازند و ایمان مردم را سست کنند و آبروی شیعه را ببرند.
* حدیث چهارمی که محدث نوری به آن تمسک جسته درباره گردآوری قرآن توسط علی(ع) بدین شرح است:

(علی بن الحسین، عن احمد بن ابی عبداللّه، عن علی بن الحکم عن سیف، عن ابی بکر الحضرمیّ، عن ابی عبداللّه(ع) قال:

اِنَّ رسول اللّه(ص) قال لعلیّ: یا علیّ القرآن خلف فراشی فی المصحف والحریر والقراطیس، فخذوه واجمعوه ولاتضیّعوه کما ضیّعت الیهود التوراة، فانطلق علیّ فجمعه فی ثوب أصفر، ثمَّ ختم علیه فی بیته وقال: لا أرتدی حتی اجمعه، وان کان الرجل لیأتیه فیخرج الیه بغیر رداء حتی جمعه. قال: وقال رسول الله(ص): لو ان النّاس قرؤا القرآن کما اُنزل ما اختلف اثنان.)29

رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمود: یا علی! قرآن نگاشته شده در مصحف، حریر و قراطیس پشت رختخواب من، قرار دارد. آنها را جمع کن، تا ضایع نشوند، همان گونه که یهود، تورات را ضایع کردند.
علی(ع) رفت و همه آن اوراق را گرد آورد و در پارچه ای زرد پیچید و به خانه خویش برد و آن را مهر و موم کرد.
و گفت: ردا نپوشم تا این کار را به اتمام برسانم. از این روی، اگر کسی به وی کار داشت، بی ردا خارج می شد، تا کار را به انجام برساند.
آن حضرت نقل کرد که: پیامبر(ص) فرمود: اگر مردم، قرائت کنند قرآن ر، همان گونه که نازل شده، حتی دو نفر با هم اختلاف نمی کنند.
حدیث احمد بن ابی عبداللّه برقی قابل اعتماد نیست، مگر حدیث دیگری، حدیث وی را تأیید کند. خیلی ها به خاطر این که احمد بن ابی عبداللّه برقی، روایت زیاد دارد، میلشان نیست که وی را تضعیف کنند! شیخ طوسی در فهرست می نویسد:
(احمد بن محمد بن خالد بن عبد الرحمن بن محمد بن علی بن برقی، ابو جعفر، از مردم کوفه است. جدّ وی، محمد بن علی، پس از شهادت زیدبن علی بن حسین(ع) به دستور یوسف بن عمر (ثقفی)، والی عراق، محبوس شد و سپس به قتل رسید. خالد، نوه او، که سن کمی داشت، باپدرش، عبدالرحمان، به (برقه) قم، فرار کردند و آن جا سکنی گزیدند.
وی، مردی است موثق، ولی از راویان ضعیف بسیار روایت می کند و به مراسیل اعتماد می ورزد...)30
ابن غضائری درباره وی می نویسد:
(محدثین قم، او را سرزنش کرده اند. البته طعن و سرزنش متوجه خود او نبوده، بلکه متوجه کسانی بوده که وی از آنان روایت می کرده است. زیرا برقی، به سان مورخان، اهمیّت نمی داد از چه کسی روایت می کند.
به همین جهت، احمد بن محمد بن عیسی [بزرگ عالمان قم] وی را از قم تبعید کرد. ولی بعد، برقی را به قم، باز گردانید و از وی عذر خواهی کرد.)31
همو می نویسد:
(کتابی دیدم که در آن، ماجرای وساطت بین احمد بن محمد بن عیسی و احمد بن محمد بن خالد، در آن نوشته بود.
هنگامی که برقی فوت کرد، احمد بن محمد بن عیسی، در تشییع جنازه وی، با سروپای برهنه شرکت جست، تا وجدان خود را از کاری که نسبت به او کرده بود، آسوده گرداند.)32
در این که ابو جعفر اشعری، برقی ر، به خاطر اعتماد به مراسیل و نقل روایت از راویان ضعیف و غلات، از قم اخراج کرده، هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد. امّا این که ابن غضائری می گوید: بعدها نوشته ای به دست آمد که در آن نوشته شده بود: ابوجعفر اشعری از کار خویش پشیمان شده و توبه کرده است و با آن حال، در تشییع جنازه وی شرکت جسته، قطعی نیست. تأیید می کند ما را گفت و گویی که بین محمد بن یحیی العطار و استادش، محمد بن حسن الصفار، رخ داده است. ثقة الاسلام کلینی، از وی روایتی نقل می کند که در آن تصریح شده به امامت دوازده امام(ع).33
بعد از نقل آن می گوید: استادم محمد بن یحیی بعد از نقل این حدیث، گفت: به استادم محمد بن حسن صفار گفتم: کاش این حدیث از غیر طریق احمد بن ابی عبداللّه بیان می شد:
(قال محمد بن یحیی: فقلت لمحمد بن الحسن: یا ابا جعفر، وددت ان هذا الخبر، جاء من غیر جهة احمد بن ابی عبداللّه. قال: لقد حدَّثنی قبل الحیرة بعشر سنین.)34
هنگامی که استادم، محمد بن یحیی، این حدیث را نقل کرد، گفت:
به استادم، محمد بن حسن صفار، عرض کردم: کاش این حدیث را که نام دوازده امام(ع) در آن ذکر شده، از غیر طریق احمد بن ابی عبداللّه، بیان می شد. محمد بن حسن صفّار گفت: من این حدیث ر، ده سال پیش از دوران حیرت، از احمد بن ابی عبداللّه، شنیده ام.
امّا متن حدیث: مگر حضرت علی(ع)، از قرآن نسخه ای نداشت که پیامبر(ص) به وی بفرماید:
(ای علی! قرآن در منزل عایشه، پشت رختخوابم قرار دارد، برو جمع آوری کن، تا از بین نرود)
اتاق پیامبر(ص) 3ھ2 بوده که قسمتی از آن چوب می انداخته اند و به صورت تختخواب در می آورده اند (منامه) زمین و کف اتاق فرش نمی انداختند. جاعل روایت رختخواب درست و حسابی تصور کرده مثل ایرانیان، در حالی که چنین چیزهایی نبوده است.
روایت دارد: (خلف فراشی فی المصحف والحریر والقراطیس) کدام یک؟ اینها با هم فرق دارند. اگر مصحف است، قراطیس و حریر یعنی چه. با هم تناقض دارند. (مصحف)، یعنی جلد شده. در این جا باید صحائف یا صحف به کار برده می شد.
روایت دارد: (فجمعه فی ثوب اصفر، ثم ختم علیه فی بیته)، چرا بقچه را مهر و موم کرد؟ از چه کسی واهمه داشت. مگر اعضای خانواده وی، نعوذ باللّه، مورد اعتماد نبودند؟
پیامبر(ص) در حال مریضی، که در خانه عایشه به سر می برد (با رضایت دیگر همسران) اشاره می کند به رختخوابی که در پشت آن حضرت قرار داشت و خطاب به حضرت علی(ع) می فرماید: (یا علی القرآن خلف فراشی) با این که می دانیم: پیامبر(ص) به جز ایّام مریضی، که منجر به رحلت آن بزرگوار شد، هر شبی را پیش یکی از همسران خود به سر می برد، حال چطور شد، همه اوراق، در خانه عایشه جمع شد؟ آیا اگر آن اوراق، در خانه عایشه می بود، حاضر می شد که تحویل حضرت علی(ع) بدهد؟ از عملکرد عایشه در دوران حیات پیامبر(ص) و رفتاری که با حضرت علی(ع) داشت، به این نتیجه می رسیم، تحویل آنها به حضرت علی(ع) بعید بود.
در روایت دارد: (لو ان الناس قرؤا القرآن، کما انزل ما اختلف اثنان) عنوان این مسأله از زبان پیامبر(ص) گویای جعل است. زیرا در زمان آن بزرگوار چنین اختلافاتی بود.
(کما انزل) اگر از نظر ترتیب نزول باشد، قرآن را ضایع می کند. بسیاری از آیات، از نظر زمانی با اختلاف نازل شده اند. وقتی آیه ای نازل می شد، پیامبر(ص) می فرمود: در فلان سوره قرار دهید. معلوم می شود که سوره ها معین بوده است.
اگر مردم، قرآن را قراءت می کردند، چرا می گوید (لو)؟ مگر در زمان پیامبر(ص) مردم قرآن را قراءت نمی کردند.
حدیث پنجمی که محدث نوری درباره گردآوری قرآن، توسط علی(ع) به آن استناد می جوید، بدین شرح است:

(محمد بن همام، عن جعفر بن محمد الفزاری)، عن الحسن بن علی اللؤلؤی، عن الحسن بن ایّوب، عن سلیمان بن صالح، عن رجل، عن ابی بصیر، عن ابی عبداللّه(ع) قال: قلت: (هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق) قال: ان الکتاب لم ینطق ولاینطق ولکن رسول اللّه(ص) هو الناطق بالکتاب. قال اللّه: (هذا کتابنا یُنطَق علیکم بالحق) فقلت: انا لانقرأها هکذا فقال: هکذا واللّه نزل بها جبرئیل(ع) علی محمد(ص) ولکنه فیما حرِّف من کتاب اللّه.)33

می گوید: این کتاب ماست که با راستی و درستی سخن می گوید [جاثیه 29].
امام فرمود: کتاب که حرف نمی زند [نطق را به معنی عام، یعنی دهان باز کردن گرفته است].
تا حالا حرف نزده و بعد از این نیز، حرف نخواهد زد. رسول خدا(ص)، زبان به قرآن باز می کند و حرف می زند. خداوند می فرماید: (هذا کتابنا یُنطَق علیکم بالحق) عرض کردم: ما آیه را این گونه نمی خوانیم.
امام فرمود: واللّه این گونه جبرئیل آیه را نازل کرده، ولی اشتباه از آن جا ناشی شده که قرآن را تحریف کرده اند!
محمد بن همام، از جعفر بن محمد فزاری نقل می کند. نجاشی درباره جعفر بن محمد بن فزاری چنین نظر می دهد:
(جعفر بن محمد بن مالک بن عیسی بن سابور، مولی اسماء بن خارجه بن حصین الفزاری کوفی، ابوعبداللّه کان ضعیفاً فی الحدیث. قال احمد بن الحسین: کان یضع الحدیث وضعاً ویروی عن المجاهیل وسمعت من قال: کان ایضاً فاسد المذهب والرّوایة ولا ادری، کیف روی عنه، شیخنا النّبیل الثقة: ابو علی بن همام وشیخنا الجلیل الثقة، ابوغالب الزّراری، رحمهما اللّه، ولیس هذا موضع ذکره. له کتاب: غرر الاخبار وکتاب اخبار الائمه وموالیدهم، علیه السلام، وکتاب الفتن والملاحم.)34
آری، نجاشی می گوید: من خیلی تعجب می کنم چطور استاد بزرگ، محمد بن همام، از این مرد، روایت کرده و او را نشناخته، در حالی که در فردی است کذاب و خبیث.
امّا متن حدیث: آیه، مربوط به قیامت است. کتاب هم، قرآن نیست، بلکه کتاب اعمال می باشد.
(هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق انا کنا نستنسخ ماکنتم تعلمون).
این، کتاب ماست که باراستی سخن می گوید. ما از دستاوردهای شما نسخه برداری می کنیم.
(انا کنا)، در مقام تحلیل است. علیه شما گواهی می دهد ما همان موقع که عملی را مرتکب می شدید، نسخه برداری می کردیم که شما منکر نشوید.
* * *
پیش از شروع به بحث، که همانا نقد روایات تحریف است، فهرستی از کتاب فصل الخطاب ارائه می دهیم:
کتاب فصل الخطاب دارای سه مقدمه و دو باب است.
مقدمه اوّل: در این مقدمه، به چگونگی جمع آوری قرآن اشاره می کند و احادیث مربوط به این مطلب را ارائه می دهد.
ایشان، پس از آن که به چگونگی گردآوری قرآن، بعد از رحلت پیامبر(ص) اشاره می کند، به این نکته تأکید می ورزد که این جمع آوری ناقص است. زیرا کسی که می خواهد قرآن را گردآورد، باید تمام مدارک را در اختیار داشته باشد. با توجه به این که شمار زیادی (هفتاد، یا چهار صدنفر) از قاریان و حافظان قرآن، در جنگ یمامه، کشته شدند، امکان تتبع تام و دسترسی به همه نسخه ها و مدارک و بهره وری از حافظه حافظان، عملاً ممکن نبوده است. از این روی، قرآنی که پس از رحلت حضرت رسول(ص) توسط ابوبکر گردآوری شد، نمی تواند کامل باشد. تنها می ماند قرآنی که امیرالمؤمنین علی(ع) گردآوری کرد که آن را هم نپذیرفتند و امام(ع) هم، آن ر، پس از آن برخورد، در اختیار کسی نگذاشت. این قرآن، در اختیار ائمه اطهار(ع) گذارده شد و در بین آنان دست به دست می گردید تا به امام زمان(ع) تحویل شد که اینک در اختیار آن بزرگوار است.
احادیثی وجود دارد که قرآن واقعی را امام زمان، در اختیار مردم می گذارد.
از علی(ع) روایت شده که فرمود:
(به چشم خود می بینم که وقتی امام زمان(ع) می آید، در همین مسجد کوفه قسمت به قسمت خیمه و سراپرده می زنند و اصحاب مهدی(ع) به مردم، قرآن را( کما اُنزل) آموزش می دهند.)
مقدمه دوم: در این مقدمه تغییرات ممکن و ناممکن در قرآن مطرح می شود. چرا می گوید ناممکن، چون مسلمان است و از اوّل خود را درچهارچوب قرار می دهد. یک فرد بی طرف، نعوذ باللّه نامسلمان و... ادله را وارسی می کند و به هر چه دسترسی پیدا کرد، همان را اعلان می دارد.
ولی محدث نوری، برخی از تغییرات را ناممکن می شمارد و قبول نمی کند و آن زیادی و افزونی بر قرآن است.
او، نمی تواند بپذیرد که آیه ای بر قرآن اضافه شده، زیرا اعتقاد دارد که کسی نمی تواند همانند قرآن بیاورد. امّا کاستی قرآن را می پذیرد. یعنی بر این باور است که مخالفان اهل بیت، آیاتی را که دیده اند مربوط به اهل بیت است، نیاورده اند.
در این مقدمه، تغییرات ممکن در یک فصل می آید و تغییرات ناممکن در فصل دیگر.
اساس، تمام کسانی که به اصل رسالت باوردارند، افزودن بر قرآن را نمی پذیرند. این ر، از راه اعجاز، حلّ کرده اند.
مقدمه سوم: در این مقدمه، می پردازد به دیدگاههای علما درباره تحریف، چه آنان که مخالفند و چه آنان که موافقند.
باب اول: در این باب، بحث می شود از آنچه که دلالت می کند، یا استدلال شده به آن، بر وقوع تغییر و نقصان، در قرآن.
در این باب، دوازده دلیل مطرح می کند، بدین قرار:
دلیل اول: این دلیل از اموری ترکیب می یابد بدین مضمون:
شکی در این نیست که در تورات و انجیل تحریف وقوع یافته است. از آن جا که طبق پیش بینی پیامبر(ص) هر بلا و مصیبتی که بر سر امتهای گذشته آمده بر سر امت اسلامی هم خواهد آمد، در قرآن هم چنین تحریفی به وقوع پیوسته است. منتهی در تورات و انجیل آیاتی افزوده شده و در قرآن خیر، فقط نقصان راه یافته است.
در این جا بحثی را مطرح می کند بدین شرح که: در تورات، انجیل و تمام کتابهای آسمانی، رسول الله(ص) و ائمه اطهار(ع) معرفی شده اند، به نام و خصوصیات و... در حالی که در انجیل، تورات و زبوری که در دسترس است، وجود ندارد.
دلیل دوّم: تالیف قرآن و هر کتابی، اگر بر اساس مجموعه شواهد بخواهد صورت بگیرد، ناگزیر، تحریف در آن راه می یابد. طبیعی است نمی توان تمام مدارک و گفته ها را ثبت کرد، حتی به صورتی که نقل به معنی نشود.
دلیل سوم: اهل سنّت، ادعایی دارند تحت عنوان منسوخ التلاوة، یعنی آیاتی بوده که حکم آنها باقی مانده است، ولی تلاوتشان نسخ شده است. محدث نوری، منکر منسوخ التلاوة می شود. این آیاتی را که سنیان می گویند حکمشان هست و تلاوتشان نسخ شده است، از قرآن کسر گذاشته اند. به طور مثال، فقهای اهل سنت، فتوا داده اند: اگر دایه ای، کودک دیگری را پنج نوبت شیر بدهد، به یکدیگر محرم می شوند و تمام احکام رضاع، بر آن مترتب می شود. شیعه، این حرف را قبول ندارد. فقهای اهل سنّت، از عایشه نقل می کنند: (آیه ای در این باره بود و ما اینک، آن را تلاوت نمی کنیم.) مضمونی از آیه را ارائه می کنند.
دلیل چهارم: قرآن امیرالمؤمنین(ع) ناهمخوانی دارد با قرآن موجود، در ترتیب و در آن آیاتی وجود دارد که نه از احادیث قدسی است و نه از تأویل و تفسیر.
دلیل پنجم: عبداللّه بن مسعود، قرآنی داشته که در آن آیاتی بوده و اکنون در قرآن موجود، وجود ندارند.
دلیل ششم: همچنین ناهمخوانی دارد قرآن موجود، با قرآن ابیّ بن کعب. در آن آیاتی بوده که در قرآن موجود، وجود ندارند.
دلیل هفتم: قرآنی را عثمان گردآورده، برخی از کلمات و آیات از آن اسقاط شده است. چون افرادی عهده دار این کار شدند که لیاقت این کار را نداشتند. جمع آوری قرآن، سپرده شد به زیدبن ثابت که در دوران نزول قرآن، نوجوانی بیش نبود. بزرگترها و افراد قابل اعتماد را چون: علی بن ابی طالب، عبداللّه بن مسعود و... را کنار گذاشتند و افراد بی لیاقت را به کار جمع آوری قرآن دعوت کردند. در نتیجه، قرآن تحریف شد.
دلیل هشتم: روایاتی از طریق عامه وجود دارد که دلالت بر تحریف قرآن می کنند. به خاطر کثرت این روایات، و وثاقت برخی از ناقلان آنها و انگیزه برای ترک چنین روایاتی از طرف آنه، چون به ذم خلفاء منجر می شود، انسان مطمئن می شود که چنین روایاتی درست است و آیاتی از قرآن برداشته شده است.
دلیل نهم: خداوند تبارک وتعالی در تمامی کتابهایی که برای انبیای عظام فرستاده، نام پیامبر(ص) و اوصیاء وی و دخت گرامیش، فاطمه زهرا(س)، با ذکر اوصافشان آورده است، تا امتهای پیشین با این بزرگواران آشنا بشوند. حال چطور امکان دارد،مهم ترین کتاب آسمانی خود، یعنی قرآن، از آنان ذکری به میان نیاورد. پس معلوم می شود که نام و وصف آنان در قرآن مذکور بوده، ولی مخالفان حذف کرده اند. بر این مطلب اخبار زیادی دلالت می کند.
دلیل دهم: اختلاف قرائتی که در میان قُراء موجود است، دلیل بر آن است که آنچه در دست داریم، صد در صد سالم نیست و مطابقت ندارد با آنچه که بر رسول اللّه نازل شده است.
دلیل یازدهم: اخباری داریم که دلالت می کنند بر وجود نقص در قرآن. احادیثی وجود دارد که قرآن را نتوانسته اند، درست جمع آوری کنند. امّا در کجای آن، نقص وارد شده است، مشخص نیست.
مثلاً سوره احزاب، چند برابر بوده است. چون فضایح بنی امیّه و مخالفان را در بر داشته، باقی حذف شده است. میان آیه: (ان لاتقسطوا فی الیتامی فانکحوا ما طاب لکم من النساء، ) حدود یک سوم قرآن، حذف شده است، یعنی دو هزار آیه، چون، میان قسط با یتیمان و ازدواج با زنان، رابطه ای وجود ندارد. پس در این ج، نقص راه یافته است.
دلیل دوازدهم: اخباری وجود دارد، از طریق شیعه و سنّی، که دلالت می کنند قرآن نقص دارد و موارد نقص را هم نشان می دهد. ایشان که این مبحث را از سوره فاتحه شروع و به سوره ناس ختم می کند نقص را در تک تک سوره ها می نمایاند.
باب دوم: در این باب دلائل قائلان به عدم تحریف را می آورد، آن گاه یکی یکی رد می کند. آیه (انا نحن نزلنا الذکر وانا نحن له لحافظون) که قائلان به عدم تحریف به آن تمسک جسته اند، رد می کند و می گوید این آیه دلالت نمی کند که قرآن دست نخورده باقی مانده است.
آیه دیگری که قائلان به عدم تحریف به آن تمسک می جویند، آیه شریفه: (انه لکتاب عزیز لایأتیه الباطل من بین یدیه ولامن خلفه تنزیل من حکیم حمید.) است که آن راهم رد می کند.
دلیل دیگری که قائلان به عدم تحریف به آن تمسک می جویند، روایت ثقلین است که پیامبر(ص) در حجة الوداع برای مردم حاضر در غدیر خم ایراد کردند: (انی تارک فیکم الثقلین: کتاب اللّه وعترتی ان بهما لن تضلّوا ابدا) ایشان می گوید: کتاب باید موجود باشد و جزء ماترک رسول اللّه. پس باید در زمان رسول اللّه جمع آوری شده باشد، نه این که بعداً جمع آوری شود.
* * *
بحثی که ما در پی آن هستیم، نقد و بررسی روایاتی است که ایشان ادعا می کند، دلالت بر تحریف و نقص قرآن دارند. [دلیل دوازدهم]
ایشان، این مبحث را از سوره فاتحة آغاز می کند و در سوره ناس به انجام می رساند. ما نیز، در نقد و بررسی ادله وی، همین ترتیب را مراعات می کنیم. ان شاء اللّه.

پی نوشتها:

1 . (سوره حج)، آیه 11.
2 . (سوره مائده)، آیه 41.
3 . (سوره توبه)، آیه 03.
4 . (فصل الخطاب)، محدث نوری /38. علامه مجلسی، در (بحارالانوار)، ج28، فصلی را به این گونه روایات اختصاص می دهد.
5 . (سوره لیل)، آیه 17.
6 . (همان سوره)، آیه 21.
7 . (همان سوره)، آیه 02.
8 . (سیرت رسول اللّه)، ترجمه و انشای محمد رفیع الدین اسحق بن محمد همدانی، با تصحیحات و مقدمه دکتر اصغر مهدوی، ج1/467، خوارزمی.
9 . (سوره حشر)، آیه 6.
01 . (البیان فی تفسیر القرآن)، آیه اللّه سید ابوالقاسم خوئی/211 ـ 212، انوار الهدی.
11 . (طبقات الکبری)، این سعد، ج2/342، دار صادر، بیروت.
12 . (سنن نسائی) به شرح الحافظ جلال الدین سیوطی، ج2/97 ـ 98، دارالفکر، بیروت; (سنن ابن ماجه)، ج1/315، ج586، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
13 . (در المنثور)،جلال الدین سیوطی، ج1/21، کتابخانه آیة اللّه مرعشی; (الجامع لأحکام القرآن)، قرطبی، ج1/152، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
14 . (سنن ابن ماجه)، ج2/853، باب رجم، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
15 . (کتاب سلیم بن قیس هلالی) ; (فصل الخطاب)، محدث نوری / 4 ـ 6.
16 .(بحارالأنوار)، علامه مجلسی، ج89 [92 چاپ ایران]/41، مؤسسة الوف،بیروت.
17 . (فصل الخطاب)، محدث نوری /6.
18 . (معرفة الحدیث) محمد باقر بهبودی/256، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران.
19 . (کتاب سلیم بن قیس هلالی) /223 ـ 226، چاپ نجف.
02 . (معجم رجال الحدیث)، آیة اللّه خوئی، ج1/18، دار الزهراء، بیروت.
21 . (معرفة الحدیث)، محمد باقر بهبودی/99.
22 . (تفسیر القرآن الکریم)، سید عبداللّه شُبّر/12، مقدمه، دار احیاء التراث العربی، بیروت; (الدر المنثور) جلال الدین سیوطی، ج3/269.
23 . (بحارالانوار)، علامه مجلسی، ج89 [92 چاپ ایران]/48، کتاب القرآن، مؤسسة الوفاء، بیروت.
24 . (اختیار معرفة الرجال، المعروف برجال الکشی)، شیخ طوسی، تصحیح: حسن مصطفوی/546، دانشگاه مشهد. نجاشی درباره وی می گوید:
(ضعیف جد، فاسد الاعتقاد، لایعتمد فی شیٌ وکان ورد قم وقد اشتهر بالکذب بالکوفه ونزل علی احمدبن محمد بن عیسی مدة ثم تشهر بالغلو فجفی واخرجه احمد بن محمد عیسی، عن قم.)
ر . ک: (رجال نجاشی)، تحقیق: محمد جواد نائینی، ج2/216، دارالاضواء، بیروت.
25 . (بحارالانوار)، ج89/48.
26 . (سوره یس)، آیه 63 ـ 64.
27 . (بحارالانوار)، ج1/26 ـ 27.
28 . (همان مدرک) /7.
29 . (همان مدرک)، ج89/48; (فصل الخطاب)/2.
03 . (الفهرست)، شیخ طوسی، تصحیح: سید محمد صادق آل بحرالعلوم/02، نجف.
31 . (قاموس الرجال)، شیخ محمد تقی تستری، ج1/059، انشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، قم.
32 . (همان مدرک).
33 . (اصول کافی)، ثقة الاسلام کلینی، تصحیح: علی اکبر غفاری، ج1/525 ـ 526، دارالتعارف، بیروت.
34 . (رجال النجاشی)، ج1/203 ـ 303.

مقالات مشابه

نقد و بررسي روايتي در تحديد قرآن به سه بخش

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمحدثه ایمانی

نقد كتاب مقدس: خاستگاه تاريخي ـ معرفتي و تأثير آن بر مطالعات قرآني

نام نشریهمعرفت ادیان

نام نویسندهجعفر نکونام, نفیسه امیری دوماری

تعارض اختلاف قرائات و عدم تحریف قرآن

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهسیدمرتضی پور ایوانی